دچار غمی شده ام عظیم! دچار یعنی..!
بودنش آرامم می کند، نبودنش دلشاد!
یه زمانی آدمها دوست داشتند اولین عشق کسی باشند
اما الان باید دعا کنند که آخرین عشق کسی باشند
♡ انگشتانت......
را به من قرض بده
برای شمردن لحظه های نبودنت کم آوردم..... ♡
مردرویایی کسیه که :حتی وقتی مثل سگ وگربه به جون هم افتادین شب نذاره ازبغلش جم بخوری... بگه :آشتی نکردیمااااولی من بی توخوابم نمیبره...
دانی که چرا ز میوه ها سیب نکوست :نیمی رخ عاشقست. نیمی رخ دوست. این زردی و سرخی که در او میبینی :زردیش رخ عاشقست و سسرخیش رخ دوست..
می خواهم نباشم
کاش سرم را بردارم و برای یک هفته
در گنجه ای بگذارم
و قفل کنم!
در تاریکی یک گنجه خالی
و روی شانه هایم،
در جای خالی سرم
چناری بکارم
و برای یک هفته،
در سایه اش آرام بگیرم...!
سرم را نه ظلم می تواند خم کند
نه مرگ،
نه ترس!
سرم فقط برای بوسیدن دستهای تو
خم می شود...
مادر
پیشاپیش روزت مبارک مادر
اعتراف میکنم تلخ ترین جمله طول زندگیم
game overe
لامصب آدمو از زندگی ناامید میکنه
گاهی یه آهنگایی یه تیکه کلامایی انگار فقط مخصوص یه افراد خاص حتما نباید اون طرف عشقت باشه.. گاهی عشقت دوست صمیمیته که نمیتونی داشته باشیش... سخته میفمی؟!!؟
حکایت من حکایت کسی است که عاشق دریا بود.، اماقایق نداشت. دلباخته ی سفربود. اماهمسفر نداشت. حکایت کسی است که زجرکشید. اماضجه نزد، زخم داشت ولی ناله ای نکرد. نفس میکشیداما هم نفس نداشت. خندیداما غمش راکسى نفهمید.
بالاخره یه روز صبح پیکر پاک و مطهرمو در حالیکه سیم هندزفری پیچیده دور گردنم ور می دارن می برن سرد خونه!:|
امروز مانیتور کامپیوترمو تمیز میکردم که بعد مدتها فهمیدم دختری که دوسش دارم خال نداره :| :| :|
خداوندا
همیشه درسختیهابه یادت می افتم
وتوچه مهربانی که همیشه به یادمنی
مراببخش وبیامرز
من بنده ی خوبی نیستم
ولی توخدای خوبی هستی
من آنی نیستم که تومیخواهی
ولی توهمانی که من میخواهم
دوستت دارم خدا
چقدراشتباه میکنندآنهایی ک میگویند، مردبایدقدبلندداشته باشد، خوش هیکل باشد، خوشگل باشد.
من میگویم مردبایدباوجود تمام غرورش مهربان باشد. باوجود تمام لجبازی هایش مهربان باشد. باوجود تمام خستگی هایش صبورباشد. باوجودتمام سختی هایش عاشق باشد، عاشق!
مردبایدمحکم
اون زمان که میلیون پول بود، ما اون میلیون رو نداشتیم...
الآن که میلیارد پوله، ماباز اون میلیونو نداریم..!
لقمان را گفتند ادب از که آموختی؟
گفت :از بی ادبان!
گفتند :تو که ادب نیاموخته بودی از کجا فهمیدی آنها بی ادبند؟
لحظه ای درنگ کرد و گفت :دست از سرم بردارید کسافطا...
و در افق محو شد و از آن پس کسی از وی خبری ندارد.